بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

بهترین دختردنیا

درست شنیدم گفتی مامان؟

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا نمی دونی چقدرامروز شیرین بود نمی دونم متوجه بودی ومی گفتی یا آوای صدات بود ولی موقع شیر خوردنت که شده بود پشت سر هم میگفتی ما  ما  ما  ما وای خدا اشک توچشمهام جمع شده بود دلم می خواست قورتت بدم درسته شیرین ترین شیرینی دنیا را امروز چشیدم خدایا ممنوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم دوست دارم فسقل جینگیل
31 شهريور 1391

روزدخمل ها که همشون خوشگل اند

جینگیلی مامان روووووووووووووووووووزت مبارک عزیزم راستی می دونستی تو دقیقا روز دختر میلادی به دنیا آمدی فرشته ی من خیلی دوست دارم ولی دخترم مریض سرما خورده دکترتم که هرچی زنگ زدم جواب نداد واست نوبت بگیرم شایدرفتیم پیش یک دکتردیگه عزیزم روزت مبارک الهی من فدات شم این عکس مال ٤ماهگیت است چون شما الان خواب بودی ومن این عکس روخیلی دوست دارم واست میگذارمش تا بعد عکس های امروزرابگیرم ...
28 شهريور 1391

دلنوشته ها

  سلام جینگیلی فرشته مامان دیشب که دلبری می کردی واسه بابات اشکم درآمد آخه همین دیروز بود که یک ذره نی نی بودی حالا به بین چه جورسرمارو گرم می کنه قربونت برم اصلا دوست ندارم دخترلوس وننری بشی وخیلی سعی میکنم البته بعضی مواقع که نه بیشترمواقع درمبارزه باشما این شماهستی که پیروز میشی بوووووس ولی واقعا خوب نیست لوس باشی دیروزمادر ومهربدآمدندخانه ما والبته نیم ساعتی پشت در منتظرما مانده بودند آخه دخملی شلوغ می کردوزنگ درخانه راهم بابا دیشب قطع کرده بودکه رفتگر که میادواسه انعام زنگ میزنه شماازخواب نازنپری وصبح یادش رفته بودوصل کنه تلفن خانه هم چون خیلی صداش کم بود من نشنیده بودم موبایلم هم که همیشه یا شارژنداره یاداخل کیفه ومن خبری...
28 شهريور 1391

دخترم چراتو نمی خوابی

دیروز که جمعه بود شما ساعت ٨ صبح بیدارشدی تاشب سه تاچرت نیم ساعته زدی وساعت یک بعدازنصفه شب خوابیدی من دوست دارم توبیدارباشی وباهات بازی کنم ولی مامان جان وقتی کم می خوابیدی خودت هم اذیت میشی مثلا 5دقیقا میخندی بعد یکهو میزنی زیر گریه یا چشم های خوشگلت دورش قرمز میشه و صورت خوشگلت یک ذره میشه همیشه فکر می کنم شاید تقصیر منه که شما اینقدر کم خواب هستی اما وق تی وبلاگ نی نی های دیگه را هم می خونم میبینم خیلی از نی نی ها این مدلی هستند حتی زن دایی میگه من پرنیا وپرهام رامثل هم بزرگ کردم اما عادت های متفاوتی دارند ببین وقتی خوابی چقدر نازهستی ...
28 شهريور 1391

بدون عنوان

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم              ...
28 شهريور 1391

سرماخوردگی

آخ الهی مامان بمیره واست کی گفته بودشماسرمابخوری نمی دونی مامان چه عطسه هایی می کنی صدادارتازه بعدش هم کلی مف ازدماغت میاد هنوزموفق نشدم یک عکس خنده دارازت بگیرم امادوربین آمادست واسه شکارصحنه های دخترگلم تب هم داری مامان قربونت بشه  قرارامروزببریمت پیش دکتر شاید واست آمپول بنویسه آخی دوباره ازاون گریه بلندهانکنی ها  امااینقدردکترت آقای مهربونی هست همیشه همه مامان باباهارودعوامیکنه ومیگه نی نی هاهمگی خوب هستنداین مادرپدرهاهستندکه بلدنیستند بااون هادرست رفتارکنند راستی دیروز مهربدمهمان ما بود ناهارسه تایی باهم خوردیم وشما هم کلی واسش ذوق می کردی اصولا با بچه هارابطه خوبی داری جینگیل من وایسا می خوام بخورمت ...
28 شهريور 1391

روروئک واسباب بازی

فدای اون پاهای خوشگلت بشم مامان جان اینروزها همش باید مامانی پیشت باشه  یا اینکه هر چندلحظه یکبارتو نگاهت باشه وگرنه صدات درمیاد اینقدرهم وقتی بغل هستی دست وپا میزنی که نگو   مادروزن دایی یعنی زن دایی مامان میگن باید بگذارمت درروروئک اماوقتی می خواستیم واسه شما وسیله بخریم خانم دکتری که همیشه شمارادردل مامان معاینه می کردهمیشه سفارش می کردروروئک نخرید این بود که من هم علی رغم اصرارمادر روروئک نخریدم   زن دائی گفتند اگه خواستیم مال پرهام هست ومی تونیم استفاده کنیم اماراستش روبخواهی هرچی تحقیق می کنم بیشتر منصرف می شوم دیشب هم عمه افروز گفتند که روروئک آرمین روبیا ببر ومن گفتم خانه ما بلندوکوتاه هست ونمی شود امروز بی...
26 شهريور 1391

شیطون خانم

قربونت برم من    دیشب رفتیم مامان اسم بنویس بره کلاس  بلکه یکم لاغربشه اگه خدا بخواهد نمی دونی چه سروصدایی توی باشگاه راه انداخته بودی همه خاله ها واست ذوق می کردن و میگفتند به به چه ÷سری بعدمن میگفتم دختر بعدخاله ها میگفتن پس چراکچله بعد من میگفتم آخه اگه موداشت پسرها از حالا دنبالش بودن باباشم غیرتی این بود که دخترم گفت کچل باشم بهتره-- بعدازثبت نام رفتیم بازار آخ که نمی دونی چیکارمی کردی اینقدر حرف می زدی که هرکی ازپیشمون ردمی شد واست می خندید والبته کفرباباهم دراومده بود مخصوصا اونایی که لپ هاتو دست  آخ داری گریه می کنی بعدا میام مینویسم ادامه دارد-------------- ادامه بعداز٢٤ساعت ------داخلی...
25 شهريور 1391

اولین مهمانی بدون مامان وبابا

جینگل مامان رفتی مهمونی میخورمت ها اینقدربلانباش صبح قراربود دایی محسن بیادخانه ما تابامامانی نقشه های ساختمان مربوط به کارمون رابکشیم بابا رفت مامان بتی راببرخانه خاله زری خاله بابا که باهم رفتیم چادگان مادربادایی محسن آمدندو گفتند بدیم شماراهم ببرند من دلواپس بودم امامادرگفتند اگه دیدم گریه کردزودبرش میگردونم  ومن هم تسلیم شدم کیف وسایلت رادادم به مادر وشمارفتی  ما هم نشستیم سرکارهامون یک ساعتی گذشت و من دلواپس زنگ زدم مادر ومهربد جواب داد وگفت حالش خوبه عمه داره بازی میکنه   باباکه آمد سراغ شماراگرفت وتعجب کرد آخه شمادیشب خانه مامان بتی بغل هیپ کس نمی رفتی وهمش چسبیده بودی به مامان وبابا نیم ساعت بعدبه باب...
22 شهريور 1391

نصیحت

عسل مامان چند نکته است که باید در زندگی رعایت کنیم، مامانی اینارو میذاره تا بعدا که خودت تونستی بخونی انجام بدی عزیز دلم مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر از یاد خدا غافل مشو   فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.  از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.  هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو ” می دانم چه حالی داری ” چون در واقع نمی دانی.  یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.  هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.  از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی ل...
21 شهريور 1391